سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پشتیبانخانهنشانی ایمیل من

سال نوآوری و شکوفایی

هرکس دانشی را از کسی پنهان بدارد یا برآن به عنوان پاداش مزد گیرد، هرگز آن دانش به وی سودی نرساند . [امام سجّاد علیه السلام]

هفته ها

شروع
هفته اول - ترس
هفته دوم - الان ، نه گذشته!
هفته سوم - تکبر و غرور
هفته چهارم - زندگی شاد
هفته پنجم - سکوت/سخن
هفته ششم - خشم
هفته هفتم - معنای نماز
هفته هشتم - وقت نماز
هفته نهم- پرهیز از غیبت کردن
هفته دهم - صبر در زندگی
هفته 11 - تصمیم ماهرانه
هفته 12 - آرامش
هفته 13 - صداقت
هفته 14 - قدرت نه گفتن
هفته 15 - اعتماد بنفس
هفته 16 - زیبایی مرگ
هفته 17 - هدف نهایی
هفته 18 - ساده کنیم زندگی را
هفته 19 - نفوذ در دلها


 RSS 

کل بازدید ها :

47293

بازدیدهای امروز :

7

بازدیدهای دیروز :

1


درباره من

سال نوآوری و شکوفایی
نهان
من پسری هستم 25 ساله . مجرد . شغل :آزاد . سطح تحصیلات : لیسانس . دینم مسلمان (مذهب :شیعه) . زیاد آدم مذهبی نیستم و زیاد هم از دین فاصله نگرفتم . من هنوز خیلی راه مونده تا به انسان کامل تبدیل بشم . من هنوز یه آدم گنه کارم. هوای نفس بر من غلبه کرده . پول و عشق رو بیشتر از هر چیز دیگری در زندگیم دوست می دارم. در زندگی ام تا بحال الگویی نداشتم که به اون رفته باشم . خودم بودم و خودم . نه به پدر مادرم رفتم و نه به دوستان و نه به هیچ کس دیگه . چون با همه اطرافیانم از همه لحاظ متفاوتم . الگوی من هم در زندگی زین پس قراره یکی مولا علی باشه(نهج البلاغه) و چند تا کتاب از نویسندگانی با دینهای دیگه ( البته قرآن که روی سر ما جا داره و در اولویت اول قرارداره ). هدف اصلی من از زدن این وبلاگ این بودن که بتونم از نظرات تک تک شما دوستان عزیز ، استفاده کنم . ( نظرات موافق ، مخالف ، راهنما ، مشاور ، منطقی ، غیر منطقی ، شوخی ، جدی ، ناسزا ، حتی نظرات خیلی خیلی مخالف که می گه : جمعش کن ، برو بابا ) که باور کنید تک تک این نظرات برای من مهم است و حتما در من تاثیر مثبت می ذاره .


لوگوی من

سال نوآوری و شکوفایی


لوگوی دوستان



دوستان

عاشقانه می گویم
بازار عاشقان


هفته ها

شروع
هفته اول - ترس
هفته دوم - الان ، نه گذشته!
هفته سوم - تکبر و غرور
هفته چهارم - زندگی شاد
هفته پنجم - سکوت/سخن
هفته ششم - خشم
هفته هفتم - معنای نماز
هفته هشتم - وقت نماز
هفته نهم- پرهیز از غیبت کردن
هفته دهم - صبر در زندگی
هفته 11 - تصمیم ماهرانه
هفته 12 - آرامش
هفته 13 - صداقت
هفته 14 - قدرت نه گفتن
هفته 15 - اعتماد بنفس
هفته 16 - زیبایی مرگ
هفته 17 - هدف نهایی
هفته 18 - ساده کنیم زندگی را
هفته 19 - نفوذ در دلها


[ خانه | مدیریت وبلاگ | شناسنامه | پست الکترونیک ]

نهان تاریخ جمعه 87/1/16 ساعت 9:53 عصر

هفته دوم :

 توضیحاتی در مورد هفته اول :

قرار شد در هفته اول ترس رو برای همیشه بذارم کنار . راستش رو بخواهید زیاد موفق نبودم و  به زودی به موفقیتی که باید برسم ، می رسم .ولی راستش  یه خورده از ترس فاصله گرفتم . یعنی یه چیزایی برام روشن شد . یه چیزایی برام مهم شد و یه چیزایی برام بی ارزش شد . در هفته اول تازه فهمیدم که چه حصارهایی دور خودم کشیده بودم . حصار های بی ارزش ، حصارهایی که از روی ترس بوده ، از روی خجالت بنا شده ، واقعا خودم رو محدود کرده بودم با این حصارها .

تازه فهمیدم که باید این حصارا رو جمع کنم و بریزم دور . چقدر منو محدود کرده بود اینها . حصارهایی که همش از روی ترس بود . نمی ذاشت هیچکاری رو انجام بدم . باعث می شد هر وقت از این حصارها می زدم بیرون ، جلو دیگران خجالت بکشم . حصارهایی که باعث شده بود همیشه احساس گناه کنم  یا خیلی کارهایی رو از ترس خجالت کشیدن انجام نمی دادم .در کل بگم خودم رو خیلی محدود کرده بودم.

 

و اما هفته دوم :

هفته دوم یه چیز جزئی تر از هفته اول هستش ( در حالی که به هم مربوطند ) . هفته دوم رو تصمیم گرفتم که خودم رو از شر گذشته خلاص کنم . چه بسا درد و رنج هایی بوده و هست که در گذشته داشتم و اونها رو همینطور به زمان حال آورده ام .

از قدیم گفته اند : رنج کهنه گذشته می تواند رنج جدید بیافریند .

یه جا یه مطلبی خوندم که نوشته بود : گذشته رو نمی توان تغییر داد ولی اثر آن را با مهربانی در حق دیگری می توان جبران کرد .

من تا بحال یا در آینده زندگی می کردم یا در گذشته . توجه به لحظه کنونی و حال برام دشوار بوده و هست .

- مردمی که در کنار آنها بودم و هستم نمی بینم .

- زیبایی غروب آفتاب رو تا حالا اصلا احساس نکردم .

- هیچ وقت زیبایی یک دسته گل سرخ رو درک نمی کردم .

- لطف پیاده روهای طولانی

- در کنار پدر و مادر و کلیه اعضای خانواده بودن

- گفتگوهای صمیمانه با دوستان  (هر چند کوتاه)

- لحظاتی که با خودم خلوت می کنم

نگرش من در زندگی اینطوری بود که :

گذشته ی سپری شده رو چطور بودم و چطور باید می شد که نشد و آینده ی نیامده رو باید چیکار کنم و چیکار نکنم و این باعث شده بود که اصلا  نتونم زندگی کنم . چون تجربه گذشته من از زندگی چیزی جز ترس و بد رفتاری و کم محلی از دیگران نبوده است بر این باور بودم که همه زندگی همین است .

ولی الان به خودم می گم که :

الان رو دریاب . زیرا زمان حال با ارزشترین زمانی است که در اختیار داریم . همین لحظه و همین ثانیه تمامی چیزیست که دارم . نه فردا و نه هفته آینده ؛ دیروز برای همیشه رفته است و هفته بعد هرگز نخواهد آمد ! . همه آنچه واقعا دارم همین حالا ، همین ثانیه و همین لحظه است .

من باید از درونم ، شرایط بیرونی را معین کنم و برای خود بسازم  .

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ


[ خانه | مدیریت وبلاگ | شناسنامه | پست الکترونیک ]

©template designed by: www.parsitemplates.com