سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پشتیبانخانهنشانی ایمیل من

سال نوآوری و شکوفایی

بهترینِ برادرانت، کسی است که از اموال خود به تو ببخشد، و بهتر از او کسی است که تو را بی نیاز سازد و اگرخود به تو نیازمند گشت، تو را معاف دارد [و از تو چیزی نخواهد] . [امام علی علیه السلام]

هفته ها

شروع
هفته اول - ترس
هفته دوم - الان ، نه گذشته!
هفته سوم - تکبر و غرور
هفته چهارم - زندگی شاد
هفته پنجم - سکوت/سخن
هفته ششم - خشم
هفته هفتم - معنای نماز
هفته هشتم - وقت نماز
هفته نهم- پرهیز از غیبت کردن
هفته دهم - صبر در زندگی
هفته 11 - تصمیم ماهرانه
هفته 12 - آرامش
هفته 13 - صداقت
هفته 14 - قدرت نه گفتن
هفته 15 - اعتماد بنفس
هفته 16 - زیبایی مرگ
هفته 17 - هدف نهایی
هفته 18 - ساده کنیم زندگی را
هفته 19 - نفوذ در دلها


 RSS 

کل بازدید ها :

46264

بازدیدهای امروز :

9

بازدیدهای دیروز :

6


درباره من

سال نوآوری و شکوفایی
نهان
من پسری هستم 25 ساله . مجرد . شغل :آزاد . سطح تحصیلات : لیسانس . دینم مسلمان (مذهب :شیعه) . زیاد آدم مذهبی نیستم و زیاد هم از دین فاصله نگرفتم . من هنوز خیلی راه مونده تا به انسان کامل تبدیل بشم . من هنوز یه آدم گنه کارم. هوای نفس بر من غلبه کرده . پول و عشق رو بیشتر از هر چیز دیگری در زندگیم دوست می دارم. در زندگی ام تا بحال الگویی نداشتم که به اون رفته باشم . خودم بودم و خودم . نه به پدر مادرم رفتم و نه به دوستان و نه به هیچ کس دیگه . چون با همه اطرافیانم از همه لحاظ متفاوتم . الگوی من هم در زندگی زین پس قراره یکی مولا علی باشه(نهج البلاغه) و چند تا کتاب از نویسندگانی با دینهای دیگه ( البته قرآن که روی سر ما جا داره و در اولویت اول قرارداره ). هدف اصلی من از زدن این وبلاگ این بودن که بتونم از نظرات تک تک شما دوستان عزیز ، استفاده کنم . ( نظرات موافق ، مخالف ، راهنما ، مشاور ، منطقی ، غیر منطقی ، شوخی ، جدی ، ناسزا ، حتی نظرات خیلی خیلی مخالف که می گه : جمعش کن ، برو بابا ) که باور کنید تک تک این نظرات برای من مهم است و حتما در من تاثیر مثبت می ذاره .


لوگوی من

سال نوآوری و شکوفایی


لوگوی دوستان



دوستان

عاشقانه می گویم
بازار عاشقان


هفته ها

شروع
هفته اول - ترس
هفته دوم - الان ، نه گذشته!
هفته سوم - تکبر و غرور
هفته چهارم - زندگی شاد
هفته پنجم - سکوت/سخن
هفته ششم - خشم
هفته هفتم - معنای نماز
هفته هشتم - وقت نماز
هفته نهم- پرهیز از غیبت کردن
هفته دهم - صبر در زندگی
هفته 11 - تصمیم ماهرانه
هفته 12 - آرامش
هفته 13 - صداقت
هفته 14 - قدرت نه گفتن
هفته 15 - اعتماد بنفس
هفته 16 - زیبایی مرگ
هفته 17 - هدف نهایی
هفته 18 - ساده کنیم زندگی را
هفته 19 - نفوذ در دلها


[ خانه | مدیریت وبلاگ | شناسنامه | پست الکترونیک ]

نهان تاریخ جمعه 87/1/9 ساعت 9:49 صبح

 هفته اول :

هفته اول را با سخنی از مولا علی (ع) شروع می کنم : 

برهان گنه کار نادرست ترین یرهانهاست و عذرش از توجیه هر فریب خورده ای بی اساس تر و خوشحالی او از عدم آگاهی است .

ای انسان چه چیز تو را بر گناه جرات داده ؟ و در برابر پروردگارت مغرور ساخته ؟ و بر نابودی خود علاقه مند کرده است ؟آیا بیماری تو را درمان نیست ؟و خواب زدگی تو بیداری ندارد ؟چرا آنگونه که به دیگران رحم می کنی به خود رحم نمی کنی ؟ چه بسا کسی را در آفتاب سوزان می بینی بر او سایه می افکنی یا بیماری را می نگری که سخت ناتوان است ، از روی دلسوزی بر او اشک می ریزی . اما چه چیز تو را بر بیماری خود بی تفاوت کرده است ؟ و بر مصیبت های خود شکیبا و از گریه بر حال خویشتن باز داشته است ؟

در حالی که هیچ چیز برای تو عزیز تر از جانت نیست .

چگونه ترس از فرود آمدن بلا ، شب هنگام تو را بیدار نکرده است ؟ که در گناه غوطه ور و در پنجه قهر الهی مبتلا شده ای ؟

پس :

سستی دل را با استقامت درمان کن.  

خواب زدگی چشمانت را با بیداری از میان بردار و اطاعت خدا را بپذیر .

با یاد خدا انس بگیر .

و یاد آر وقتی که تو از خدا روی گردانی (گناه کنی) ، در همان لحظه او روی به تو دارد و تو را به عفو خویش می خواند .

با کرم خویش می پوشاند در حالی که تو از خدا بریده ، به غیر او توجه داری

پس چه نیرومند و بزرگ است خدا

و تو چه ناتوان و بی مقداری ، که بر عصیان او جرات داری ، در حالی که تو را در پرتو نعمت خود قرار داده ، و در سایه رحمت او آرمیده ای .

نه بخشش خود را از تو گرفته ، و نه پرده اسرار تو را دریده است .

بلکه چشم بر هم زدنی ، بی احسان خدا زنده نبودی . در حالی که یا در نعمت های او غرق بودی ، یا از گناهان تو پرده پوشی شده

 و یا بلا و مصیبتی را از تو دور ساخته است .

پس چه فکر می کنی اگر او را اطاعت کنی ؟ !

به خدا سوگند اگر این رفتار میان دو نفر که در توانایی و قدرت برابر بودند وجود داشت ( و تو یکی از آن دو بودی ) تو نخستین کسی بودی که خود را بر زشتی و نادرستی کردار محکوم می کردی .

 به حق می گویم آیا دنیا تو را فریفته است ؟ یا تو خود فریفته دنیایی ؟

دنیا عبرتها را برای تو آشکار ، و تو را به تساوی دعوت کرد .

دنیا با درد هایی که در جسم تو می گذارد و یا کاهشی که در توانایی تو ایجاد می کند راستگوتر از آن است که به تو دروغ بگوید و یا مغرورت سازد .

چه بسا نصیحت کننده ای از دنیا را متهم کردی ، و راستگویی را دروغگو پنداشتی

اگر دنیا را از روی شهرهای ویران شده و خانه های درهم فرو ریخته بشناسی ، آن را یادآوری دلسوز و اندرز دهنده ای گویا می یابی ، که چونان دوستی مهربان ؛  از تباهی و نابودی تو نگران است .

دنیا چه خوب خانه ای است برای آن کس که آن را جاودانه نپندارد و خوب محلی است برای آن کس که آن را وطن خویش انتخاب نکند .

سعادتمندان ، به وسیله دنیا ؛ در قیامت ، کسانی هستند که امروز از حرام آن می گریزند .

 آنگاه که زمین سخت بلرزد و نشانه های هولناک قیامت تحقق پذیرد و پیروان هر دینی به آن ملحق شوند و هر پرستش کننده ای به معبود خود و هر اطاعت کننده ای به فرمانده خود رسد نه چشمی بر خلاف عدالت و برابری در هوا گشوده و نه قدمی بر خلاف حق ، آهسته در زمین نهاده می شود .

در آن روز چه دلیل هایی که باطل می گردد و عذرهایی که پذیرفته نمی شود !

پس

در جستجوی عذری باش که پذیرفته شود و دلیلی بجوی که استوار باشد و از دنیای فانی برای آخرت جاودان توشه بردار و برای سفر آخرت وسائل لازم را آماده کن و چشم به برق نجات بدوز و بار سفر بر بند .

                                                                           (نهج البلاغه - خطبه 223 )

 خب بریم بر سر اصل مطلب

این هفته رو می خوام اینطوری زندگیمو برای همیشه تغییر بدم که هیچ فکر بد در مورد دیگران نکنم . یعنی هیچ سرزنشی و هیچ گله ای از کسی نداشته باشم . نه جلوی او و نه پشت سر او . نه در حضور دیگران و نه در تنهایی . یعنی حتی در تنهایی هم کسی رو سرزنش نکنم .

راستش رو بخواهید اینکار برای من خیلی سخته .

چون از خیلی ها ناراضی ام . از خیلی ها بدم می آد . از خیلی ها رنج می برم !!!

حتی جالبه بدونید که خیلی ها از من بدشون میاد و بهم کم محلی می کنند و اینم نباید باعث سرزنش کردن من از اونا بشه .

گله و شکایت زیاد دارم ، از جمع ، از یه گروه ، از محله ی خاصی ، از مردم جایی ، از فلان خانواده ، از فلان فامیل

ولی خوشبختانه با کسی قهر نیستم . (البته یکی دو نفری هستند که از من رنجیده اند و با من قهرن که کم کم درستش می کنم و جبران می کنم )

ولی

ولی می شه .

باید بشه .

اگه می خوام برسم به حد انسان کامل باید بتونم .

علاوه بر این اصلا بیام فکرم رو صاف و ساده کنم . وقتی فکرم آروم باشه دیگه فکر گناه هم نمی کنم و وقتی فکر گناه نکردم دیگه گناه هم نمی کنم و گناه کردن معنی نداره .

منظورم از گناه : دروغ گفتن / تکبر / سرزنش دیگران / بد خلقی / ترس ( چون می گن بزرگترین گناه ترس است ) / چشم چرونی /  مغرور بودن / فحش و ناسزا گفتن / دری بری گفتن / مسخره کردن  / غیبت کردن / تهمت زدن    )

گفتم ترس

ترس

به نظرم عامل اصلی بیشترین گناهان ترس است .

باور نمی کنید ؟

می خواهید تک تک گناهان بالا رو یکی یکی بازش کنم تا ببینید عاملش چیه ؟

دروغ : من جاهایی که باعث می شه دروغ بگم بدلیل ترسی است که از آن موقعیت دارم . ترس از دست دادن چیزی ، از دست دادن آبروم ، یا ترس اینکه دیگه دیگران دوستم نداشته باشند یا از چشم آنها بیفتم . ترس از کم آوردن ، ترس از گرفتار شدن

تکبر هم تقریبا مثل دروغ

سرزنش دیگران : ترس از اینکه من پایین بمونم و دیگران برن بالا . ترس از اینکه من آبروم بره و دیگران با بدکاری آبروشون نره و برای دیگران مخفی بمونه . ترس از اینکه هیچکی نفهمه اون طرف داره اشتباه می کنه

بدخلقی : تقریبا مثل دروغ گفتن

چشم چرونی : ترس از اینکه اگه نگاه نکنم یه چیزی از دست دادم . ترس از اینکه اگه نگاه نکنم نمی تونم همسر آیندمو با دقت پیدا کنم . ترس از اینکه شهوتی رو که خدا در من قرار داده فرصت نشه استفاده کنم . ترس از اینکه لذتی رو که با نگاه کردن می برم از دست بدم . ترس از اینکه اگه نگاه نکنم خیلی چیزا رو از دست دادم .

و

و

و ...

پس من در درجه اول باید ترس رو بذارم کنار

وقتی ترس رو گذاشتم کنار ، اصلا زندگی برام راحت تر می شه . دیگه خودمو اذیت نمی کنم که حتما اینکار رو بکنم تا آبروم نره . دیگه ترس از ضایع شدنم ندارم که بگم حتما اینکار رو باید بکنم .

اینا همش ترسه . ترس باعث شده ما خودمونو محدود کنیم .

اگه من آبرومو و جذابیتم رو به دست خدا بسپارم و واقعا قبول کنم که آبروم دست خداست و خدا هر کی رو بخواد آبرو بده می ده و از هر کی بخواد بگیره ، می گیره

اینو باید درک کنم و ایمان بیارم که اگه کل دنیا هم جمع بشن تا آبرومو ببرن تا خدا نخواد نمی تونن و کارشون برعکس می شه و من به سبب کاری که اونا انجام می دن ؛ هنوز آبروی بیشتری پیدا می کنم

چرا که بوده این چیزا و این چیزا رو من زیاد تو زندگیم دیدم . دیدم کسانی رو که یهو خدا چه آبرویی بهشون داده و چه محبوب شدن در میان مردم .

پس ترس رو کلا باید بذارم کنار تا کلی از گناهانم کم بشه

برای همین است که مولا علی (علیه السلام) می گه :

بزرگترین گناه ترس است .

خب معلومه دیگه . من وقتی همه کار رو سپردم دست خدا . خدایی که خودش گفته کاراتو بسپار بدست من . دیگه ترس واسه چی . دیگه چرا ترس داشته باشم . ترسی که کلیه کارامو بهتر نمی کنه که هیچ بلکه بدتر هم می کنه .

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ


[ خانه | مدیریت وبلاگ | شناسنامه | پست الکترونیک ]

©template designed by: www.parsitemplates.com